کابوس

بانک فروش فایل .پایان نامه.تحقیقات وپروژه های دانشگاهی.ترجمه متون از انگلیسی به فارسی و برعکس.نرم افزارهای کاربردی،اموزش راههای کسب درامد از اینترنت بصورت عملی و کاربردی با راهنمایی اساتید فن و ارائه کتاب و مقاله های مفید جهت رشد و بدست اوردن درامد پایدار از اینترنت.

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت



عصرها، تکرار یک کابوس
در حیاط پشت خانه، روی رخت آویز
چادری گلدار می رقصد
یک نفر در گوش من می خواند این آواز:
"مادرت را باد با خود برد..."
می گریزم تا نگوید باز...
می خزم کنج اتاق خالی مادر
گنجه را وامی کنم، بو می کشم یکسر
خیره گشته عینکش بر من!
"آمدی فرزند؟
چشم من روشن..."
عینکش را می کشم بر دیده، پنهانی
کفش هایش را به روی لب
جانمازش را به پیشانی...
گنجه را می بندم و سر می نهم بر تخت
هق هقم را در لحافش می کنم پنهان
عطر اندامش دلم را می چلاند سخت
سر که برمی دارم از بالین،
خنده ام می گیرد از تصویر خود در قاب آیینه
نیمی از من هست
نیم دیگرم خالیست.
چون که جای مادرم خالیست.
""""تقدیم به مادران عزیزی که اسیر خاکند"""





:: بازدید از این مطلب : 32
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : سردبیر
ت : سه شنبه 21 مهر 1394
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی